خوشحالم که تو مسیر رفت و برگشتم به سر کار، از کنار یه قبرستون رد میشم و خودمو میبینم که بعد از سالها دویدن، خوشحالی، ناراحتی، گریه، خنده و تلاشهای الکی، زیر مشت مشت خاک خوابیدم و یه سنگ هم رومه که اسممو نوشتن. مصطفی کشوری.
ما رو کسی یادش نمیاد...
برچسب : نویسنده : 2lvl4n4 بازدید : 133